#کتاب

#برگی_از_یک_کتاب
[#کتاب #شمیمی_از_رحمت_واسعه ، #بیان_خصایص_رحمت_واسعه_خدا_حضرت_سیدالشهدا_علیه‌السلام در اشارات #فقیه_عارف ، #حضرت_آیت_الله_العظمی_محمدتقی_بهجت_قدس_سره ، ص۱۲]

روزی، خواهربزرگ‌تر که مرهمی برزخم بی‌مادری محمدتقی بود، تصمیم گرفت با گروهی از زنان همسایه به #زیارت مرقد امامزاده‌ای مشرّف شود که در نزدیکی شهر بود. او برادرش را نیز به همراه خود برد. در آن امامزاده، سنگ‌ریزه‌هایی بود که مردم آن‌ها را در دست می‌گرفتند و درخواستشان را از ذهن می‌گذراندند. مردم می‌گفتند اگر آن سنگ‌ها در دستشان تکان بخورد، #حاجتشان_برآورده_می‌شود. سنگ ریزه‌ها دست به دست چرخید تا اینکه کسی گفت: <به این کودک هم بدهید>. کم سن‌و‌سال بود و فکر نمی‌کرد آن سنگ‌ها را به او هم بدهند. سنگ‌ها را به دست گرفت. نمی‌دانست چه بخواهد؛ ولی نهال محبت #حضرت_اباعبدالله‌_علیه‌_السلام آن چنان در جانش ریشه دوانده بود که #زیارت حضرتش حاجتش شده بود. به ذهنش آمد: #آیا_به_کربلا_می‌روم؟ سنگ‌ها لرزید.

اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/Cfa9AGYsPoi/?igshid=MDJmNzVkMjY=
دیدگاه ها (۰)

#دومینو

#کتاب

#جواد_الائمه_علیه_السلام

#کتاب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط